نمی دانی ناراحتی تو ینی روزگار سیاه من؟
نمی دانی بغض کنی، نفسم می گیرد؟
نمی دانی سردی دستانت، هق هق گریه هایت، سیاهی چشمانت ینی مرگ من؟
نمی دانی آبی آب چشمانت، سفیدی موی سرم خواهد بود؟
غم تو غصه من است
گریه تو، سیل ناراحتی ام
شاید اشک نریزم، شاید با لبخندی آرام، آرامت کنم . اما بدان غوغایی درونم برپاست.
لحظات را برایت شاد می خواهم ای عاشقانه ی دلنواز کتاب زندگی
برایم حرف بزن
از نگفته هایت
از غم هایت
شریک اندوه تو، فقط، منم
دوست دارم
بیش از هر دوست داشتنی
دانی ,ینی ,دوست ,هق ,تو ,تو، ,من؟نمی دانی ,از هر ,دوست داشتنی ,هر دوست ,برپاست لحظات
درباره این سایت