من اما،
مجنون حرفهات میشوم
دیوانه دستهات
مبهوت خندههات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخرههای شب را
آنقدر میتراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و در آغوشم بخندی
آن لحظه،تو، شهرزاد قصه ی شب من خواهی شد . و من پریشان حالی که صبح آن ـ تو خواهم بود
شب ,شیرین ,تو ,قصه ,شهرزاد ,بخندی ,شد و ,و من ,من پریشان ,پریشان حالی ,خواهی شد
درباره این سایت